در دام توئم تو بیا که مرا ببری
کی میشود از تو به من برسد خبری
حالا که شکار توئم چه رها شدنی
بی تو به کجا بروم به چه بال و پری
غزل غزل میرقصم نفس نفس میخوانم
اگر شبی بنشینی که داغ دل بنشانم
به موجی از گیسویت شبی پریشانم کن
بر آتش کولی شو برقص و ویرانم کن
رویایت در من تا جان میگیرد
جانم میبخشم باران میگرد
غزل غزل میرقصم نفس نفس میخوانم
اگر شبی بنشینی که داغ دل بنشانم
به موجی از گیسویت شبی پریشانم کن
بر آتش کولی شو برقص و ویرانم کنم