متن آهنگ اتش عطش احسان خواجهامیری
از خون به ناحق به زمین ریخته آن روز ♩♩
سروی به بلندای زمان سایه ی حق شد ♬
آمده از کفر پس از دین ♫
خون روی ریا ریخت که سرمایه ی حق شد ♫
آتش به عطش میزند این راز نخوانده ♩♩
آب است که لب تشنه ی لب های تو مانده ♬
از هرچه که سخت است گذشتن تو گذشتی ♫
کوتاه ترین راه تو را ساده رسانده ♩♩
در آغوشش آتش و خون تب و اشک و عطش همه زیباییست ♬
ظهر تاریکی که برایش کشته شدی شب رویاییست ♩♩
بعد از طوفان شوق اسیران پشت عزا را لرزانده ♬
سیل تو در یاد کویر و خاطره دریا مانده ♫
معشوقه اگر جان تو را خواست رهاییست ♩♩
بگذار خودش هرچی که دادست بگیرد ♬
در ظاهر اگر مثل بلا بود ♫
ولی عشق عاشقتر از آن است که با مرگ بمیرد ♩♩
در آغوشش آتش و خون تب و اشک و عطش ♫
همه زیباییست ظهر تاریکی که برایش کشته شدی شب رویاییست ♬
بعد از طوفان شوق اسیران پشت عزا را لرزانده ♪
سیل تو در یاد کویر و خاطره دریا مانده ♩♩