بیوگرافی حمید حمیدی
حمید حمیدی که نام او به کردی حهمید حهمیدی نوشته و خوانده میشود، خواننده کردی بود که شاید رسالت او در موسیقی ایرانی، زنده نگاه داشتن موسیقی اصیل کردی بود. کسانی که به موسیقیهای فولکلور و موسیقیهای اصیل ایرانی علاقهمند هستند، حتما وی را میشناسند. حمید حمیدی در سن 30 سالگی، ایست قلبی کرد و دنیا را با خاطرات صدای حزنانگیزش ترک گفت.
مصرف همزمان الکل و مواد مخدر باعث ایست قلبی او شد و او در یکی از روزهای پاییزی، با بزنگاه موسیقی کردی وداع کرد ولی آهنگهای کردی او همچنان از زیباترین آهنگهای کردی به شمار میروند.
بیوگرافی مختصر حمید حمیدی
- نام: حمید
- نام خانوادگی: حمیدی
- تاریخ تولد: 1 آذر 1353
- محل تولد: جورآباد سنندج
- تاریخ فوت: 17 مهر 1384
زندگینامه حمید حمیدی؛ صدای او صدای عاشقانههای حماسی کرد بود
سید حمید حمیدی در پاییز 53 به دنیا آمد و در پاییز 84 هم از دنیا رفت. در نظام قدیم آموزش و پرورش ایران تحصیل کرد و دیپلم خود را در رشته فرهنگ و ادب گرفت. از جوانی وارد دنیای موسیقی شد. هریک از آلبومها و آهنگهای حمید حمیدی را بررسی کنید، افسانههای عاشقانه کردی در آنها نمایان میشوند. مشهورترین آلبوم او آلبوم "سفر" نام دارد که با شنیدن هر یک از تصنیفهای آن میتوانید به عمق عاشقانههای حماسی کردی سفر کنید.
برای این که میزان محبوبیت حمید حمیدی در میان دوستداران آهنگهای کردی را متوجه شوید، میتوانید کلیپ خاکسپاری او را تماشا کنید.
آهنگ ارمنی حمید حمیدی از آن آهنگهای ماندگار کردی است. کسی چه میداند؟ قطعا آن زمان که ارمنی را میخواند، نمیدانست که اینچنین بر جان دوستداران فولکلور بنشیند.
ایمشو و کوری چاو فلک؛ قرص و قمر میهمانمه!
"امشب به کوری چشم فلک، قرص قمر میهمانم است."
مردم حسودی کم بکین؛ شو دا سحر میهمانمه…
"مردم حسادت نکنید، او شب تا سحر میهمانم است."
مستی شراو داسه سرم؛ وی لاوه لاوه دی کَرم!
"مستی شراب مرا دیوانه کرده، از یاوهگویی دیگران کر شدم."
تا مس نکم ویره نیه چم؛ ای فیلمه لاوه ارمنی…
"تا مست نشوم، از اینجا نمیروم، به من دروغ نگو ارمنی."
زانی و کوره هاتمه؟ و سر تپه و سه ی فاطمه!
"میدانی از کجا آمدهام؟ از سر تپه سید فاطمه."
تازه اویشی چشتی نیه! اوضا خراوه ارمنی!
"تازه میگویی چیزی ندارم؟ اوضاعم خراب است ارمنی!"
حساو کتاو گردم نکه؛ حالم خراوه دنگ نکه…
"با من حساب کتاب نکن خیلی حالم بد است هیچی نگو!"
تو را وه گیس دالگد؛ جمکهای کتاوه ارمنی
"تو را به گیسوان مادرت قسم این دفتر و دستک را جمع کن."
ایمشو و جور شراوگد؛ مستد بکم جور چاوگد…
"امشب باید طوری از شرابت مست شوم که چشمانم نبیند."
دس خهی ارای ای کوشگد؛ بویشی کواوه ارمنی!
"دست به کفشهایم بزنم، بگویم این کلاه است ارمنی"
زانی و کوره هاتمه؟ و سر تپه و سهی فاطمه!
"میدانی از کجا آمدهام؟ از سر تپه سید فاطمه"
تازه اویشی چشتی نیه! اوضا خراوه ارمنی! حالم خراوه ارمنی…
"تازه می گویی چیزی ندارم؟ اوضاعم خراب است ارمنی"